دوستان من

تا حالا به چرخه ی روزگار دفت کردین؟؟؟؟

سوسک از موش میترسه،

موش از گربه،

گربه از سگ،

سگ از مرد

مرد از زن

زن از سوسک.....

محفل آریائی تان طلائی
 دلهایتان دریائی
شادیهایتان یلدائی

چه خاطره ای! چه کشکی!...همه مشغول هندوانه خوردن باشند و تو کاغذ وقلم دستت ؛ مشغول درگیری فیزیکی با "وجدان"!.... شب یلدا در جمعی خیرسرمان خواستیم مثلا یک شعر جدی بگوییم ؛ اما اولین بیت شد آخرین بیت! چراکه "وجدان" رشته ی کار را از دست ما درآورد و شد مصیبتی به شرح ذیل!...(1)

رضا شاه به زور میخواست چادر رو از سر زن ها برداره هیشکی زیر بارنمیرفت


  حالا میخوان به زور چادر سر زن ها بکنن بازم کسی زیر بار نمیره !



 یعنی لجباز تر از زنها تو کهکشان پیدا نمیشه ها!
 

همسر ایده آل کسی است که

خواهر و بردارم که از من کوچیکترن دارن تو خونه میزنن تو سر و کله ی هم
بابام به مامانم میگه : اینارو ببین عینه تام و جری از صبح تا شب فقط دنبال همن !
مامانم هم با دست منو نشون میده میگه :
اینم هم عینهو اون سگه که تام و جری ازش حساب میبرن !

بوق : مسیرت کجاست ؟

بووق : شما آژانس خواسته بودید ؟

بوووق : سلام حاجی ، فدات !

بوق بوق : حله آقا حله !

بووق بووق : در پارکینگو بده بالا پدر سوخته !

بوق بوق بوق : عروس چقدر قشنگه ایشالا مبارکش باد !

بووووووق : دیدی از جا پرید ؟ هرهرهر !!!

بووووووووووووووووووق : برو کنار عوضی !

بووووق بووووق : هووووووی ، الان نوبت منه !

روحِ باران،
دلم را آشوب می کند!
و من هنوز قانعم!
به سجده هایِ عاشقی،
به واژه هایِ سادگی،
به تار و پودِ زندگی،
و به هر چیزِ زیبایی،
که دلم را در برابرِ دلت،
قرص نگه می دارد!

.

.

.

در اتاقی که به اندازه‌ی یک تنهاییست
دل من
که به اندازه‌ی یک عشق است
به بهانه‌های ساده‌ی خوشبختی خود می‌نگرد!

به سلامتي اوني که هزار تا خاطرخواه داره

گفتم : خواهر حجابت ! چیزی نگفت …
دوباره گفتم : خواهرم حجابت ! برگشت گفت : چی ؟
گفتم: اِوااااااااااااااااا خاک بر سرم تو پسری مگه جیگر